معصوم

ساخت وبلاگ
بچه بودم روضه داشتیم.خوابیده بودم, بیدار شدم, دیدم گشنمه, رفتم آشپزخونه دیدم پام رفته تو سینی حلوا ....  کف آشپزخونه پر سینی حلوا نذری بود ...  دیدم گند زدم...  یه پایی رفتم تو اتاق پامو با یه پارچه پاک کردم... دیدم صدای جیغ میاد ...  گفتم ای داد بیداد ، آقا گندش در اومد ...  رفتم نگاه کنم دیدم همه میزنن تو سرشون و چند نفر هم غش کردن که حضرت پاشو گذاشته تو سینی ...  اون سینی رو با همه حلوا ها قاطی کردن, همه محله صف کشیدن تا یه ذره واسه تبرک ببرن ...  شب بابام میگفت حلوا بخور بدبخت تا شفا بگیری..... جای پای حضرت است!            "صادق هدایت" + نوشته شده در  پنجشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۵ساعت 11:8&nbsp توسط   |  معصوم...
ما را در سایت معصوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mesomo بازدید : 104 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 14:42